227.

ساخت وبلاگ

امکانات وب

یادمه تو روز های قبل عقد که باهم صحبت میکردیم بهم گفت بدون اغراق میگم من ازون مردهایی نیستم که بگم اگه کمک زنم بکنم بهم پیگن زن ذلیل! و هیچ وقت هم نمیذارم کسی تو زندگیمون دخالت کنه . زندگی ما مال خودمونه و خودمون براش تصمیم میگیریم! 

از ماجرای دخالت که نمیگم زیاد اما تا حدودی تو دوران عقدمون بود! و هر دفعه به همسر شکایت میکردم که تو گفتی نمیذارم کسی دخالت کنه پس چیشد؟ میگفت : دوران عقد ناگزیره این دخالت ها و نمیشه جلو همش رو گرفت چون ما هنوز مستقل نشدیم ! 

البته این حرفش رو قبل از عقد هم زده بود، گفته بود که حرف و حدیث تو دوران عقد هست اما وقتی زندگیمون کامل شروع بشه دیگه تمومه ‌.

خب این تمومه از سمت اونا نبود که حرف و حدیث ها تموم بشه! هم چنان حرف ها هست اما همسر واقعا پای حرفش موند که نذاره حرفا تو زندگیمون بیاد! حالا مثال هاش رو باید بنویسم براتون  اما از زن ذلیلی بهتون بگم که من با اون حرفش فکر کرده بودم چقدر تو کارها قراره کمک کنه!! 

حالا هم نه اینکه بگم هیچ کار نمیکنه اما تقریبا یک چهارم نمره رو میگیره! شاید کمتر^_^

خب اون شبی که پیمان و خانومش مهمونمون بودن از صبحش خییییلی کمک کرد الحق! 

اما مهمونی هایی هم از سر گذروندیم که حتی حاضر نبود بره لباسش رو عوض کنه!! و تا دقیقه آخر من رو دق میداد و آخرم مهمونا که پشت در میرسیدن آقا میرفت تو اتاق لباس عوض کنه !! 

حواسش وقتایی که مهمونی از طرف خانواده من بود بیشتر جمع بود . با اینکه من خیالم راحت تر بود و استرسم کمتر! حتی یه مهمونی رو که جلو خود مهمونا همه ظرف ها رو خودش تنهایی شست!  

اما خب خیلی کارهای شخصی ش رو من باید انجام بدم و اکثر مواقع دفتر کتاباش پهنه وسط خونه!!

از مثال دخالت بگم براتون بدین ترتیب میشه که وقتی تو خونه ی خودمونیم خیلی از کارها رو خانواده ها خبر دار نمیشن و ما هم لزومی نمی بینیم خبر بدیم بهشون، خب ما بالاخره بیست و چند سال باهاشون زندگی کردیم و میدونیم چه کارهایی خلاف میل اونهاست و چرا باید چیزی که میدونیم ناراحتشون میکنه بهشون بگیم و بازخورد منفی هم بگیریم؟ 

همون اوائل تصمیم گرفتیم یه مزرعه کوچیک راه بندازیم ، میدونستیم که قراره کلی پول بابتش بپردازیم و مسلما خرجی خونمون کمتر میشد اما ترجیح دادیم امتحانش کنیم تا شاید بتونیم شغلی راه بندازیم.

از طرفی هم همسر خانواده ش رو میشناخت که از هرگونه ایده نو و ریسکی برای آینده میترسن ! و اساسا ازین آدم ها هستن که همینی که داریم بسه و هرچه پیش آید خوش آید. خب نتیجه این بود که نباید از وجود باغ چیزی بفهمن!

مثال بعدیش این بود که به دلایل کاری همسر ، تصمیم گرفتیم خونه جدید نزدیک به محل کار همسر نباشد تا مقداری از توقعات بیجا ی رئیس کم شود با توجیح اینکه حالا که خونه م دوره نمیتونم این همه خدمات مفت بدم بهتون!

همچنان خانواده ش هر دفعه ما رو میبینن ( البته بیشتر وقتایی که همسر رو تنها میبینن ) شروع میکنن به نصیحت که برو خونه ت رو پس بده و برگرد نزدیک محل کارت و بازهم همون کارهای مفت رو انجام بده تا نکند یک وقتی رئیس عذر تورا بخواهد!!

هرچی هم توضیح میدی حرف ، حرف خودشونه . ماهم دیگه فقط گوش میکنیم و پا میشیم میاییم خونه.

 

 

فقط جایی برای نوشتن....
ما را در سایت فقط جایی برای نوشتن. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fso1996o بازدید : 262 تاريخ : شنبه 2 آذر 1398 ساعت: 11:56