437.

ساخت وبلاگ

امکانات وب

امروز یه جارو پارو حسابی کردم، بعد ته مونده حسابمو کارت به کارت کردم برای میم گفتم سرراهت خرید کن چون هیییچی نداریم، خودمون به جهنم ولی بچه گناه داره.

گفت با بچه ها قرار گذاشتیم شب بریم باغ، تو میری خونه مامانت؟

گفتم نه خونه مامانم فعلا صحرای محشره نمیتونم برم ولی تو برو مهمونی اشکال نداره.

اول قرار شد برم خونه خواهرم تا میم بیاد آخر شب ولی بعد مامانم اومد گفت بابات از صبح لباساشو جمع کرده رفته...

یه به درک ته دلم گفتم.

دیگه با هم خریدهای میم رو جمع کردیم و شام ماکارونی درست کردم.

میمچه رو نگهداشت و من بی استرس رفتم حموم وای که چقدر خوب بود.

دلم میخواد شب بمونه و برنگرده خونه تنها ولی میدونم معذبه، میم بیاد میبرتش خونه خودشون.

انگاری کار جدید میم هم چیز به درد بخوری نیست!!

.

.

فقط جایی برای نوشتن....
ما را در سایت فقط جایی برای نوشتن. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fso1996o بازدید : 8 تاريخ : جمعه 21 ارديبهشت 1403 ساعت: 15:07