231.

ساخت وبلاگ

امکانات وب

نی نی مادر ، خیلی وقته ننوشتم برات و کاش بدونی که هر وقت بهت فکر میکنم چقدر دلم ضعف میره برای بغل کردنت و بوسیدنت . 

خب من خیلی وقتا بهت فکر میکنم ، حتی چند شب پیش تو ذهنم نقشه میکشیدم که اگه روزی که تو اومدی ما هنوز تو همین خونه بودیم ، سیسمونیت رو کجا بچینم؟ 

تو این اتاق یک وجبی ما که تازه ما خوشحالیم که از اتاق خونه قبلی بزرگتره ، آخه مگه چقدر جاهست که ما برای تو فسقلی هم تخت و کمد بخریم؟ 

با خودم فکر کردم تخت خودمون رو جمع میکنم ، اما خب نمیشه چون واقعا بدون تخت سختمه و اینکه تو باکس زیر تشک کلی وسیله ست . اونارو چه کنم؟؟ 

دلمم نمیاد که برای تو تخت و کمد نخرم ! 

خلاصه که عزیزدل مادر ، شبا تا خوابم ببره کلی بهت فکر میکنم و باهات زندگی میکنم.

اما این بابای بی ذوقت هیچ وقت نمیاد تو این فکرا با من همکاری کنه. حتی وقتی ازش نظر میپرسم درباره اسمت میگه حالا بذار به وقتش فکر میکنیم .

چند شب پیش مجبورش کردم که کمی باهام خیال بافی کنه درباره ی داشتن تو ، درباره اسمت یا دختر و پسر بودنت حرف زدیم . 

کاش میشد از خودت بپرسم چه اسمی رو دوست داری؟ 

دیشب اما یهو بی مقدمه بابات گفت : دیشب قبل خواب فکر میکردم یجوری هماهنگ کنیم که بچه ۹/۹/۹۹ به دنیا بیاد!! 

من خشکم زده بود ، چون خیلی ناشیانه خودش لو داد که اونم بهت فکر میکنه! 

هنوز داشتم با بهت بهش نگاه میکردم که گفت : یا مثلا ۱/۱/۱۴۰۰ به دنیا بیاد . اگرم نشد صبر میکنیم تا اون تاریخ براش شناسنامه بگیریم!

گفتم : تاریخ تولدش مهمه ، اینکه تاریخ الکی باشه که دیگه مزه نداره!

تو دلم اما غوغا بود. این اولین باری بود که بابات درباره تو صحبت میکرد!

  هم ذوق داشتم و هم ترسیده بودم . آخه اگه واقعا تصمیمون آذر باشه وقت زیادی نداریم .

از دیشب خیلی استرس گرفتم اما به روی بابات نیاوردم که میترسم‌.

 

 

فقط جایی برای نوشتن....
ما را در سایت فقط جایی برای نوشتن. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fso1996o بازدید : 264 تاريخ : شنبه 2 آذر 1398 ساعت: 11:56