218.

ساخت وبلاگ

امکانات وب

همیشه از معطل شدن متنفر بودم و تا جایی که میدونم تا حالا وقتی با کسی قراری داشتم به موقع و حتی گاهی زودتر رفتم که کسی معطل من نشه .

دیروز و امروز دو جلسه کلاس داشتم پت سرهم ، از ساعت سه تا هفت و نیم .

دیروز به همسر گفتم بی زحمت راس هفت و نیم اونجا باش.

از ساعت هفت هم هی پیام دادم که عزیزم کم کم راه بیوفت ، دیر نشه .

آخر هم هشت گذشته بود که رسید.

امروز رو دیگه گفتم جوووون من زود بیای ها ، من هر وقت با این بنده خدا کلاس داشتم دیر اومدی دنبالم . زشته! 

(کلاس خصوصی تو خونه ست) 

از ساعت شش هم بهش پیام دادم که همسر بی زحمت راه بیوفت چون کلاسمون زودتر تموم شد .

ساعت هفت و ربع رسید!! 

از طرفی هم از دو روز پیش کلی نقشه کشیده بودم برای فردا ، دومین سالگرد عقدمون! 

میخواستم یه کیک کوچولو درست کنم و یه جشن دونفره ، یه متن عاشقانه هم امروز نوشتم  به مناسبت فردا .

میخواستم امشب بعد از کلاس بریم لوازم قنادی که یه مقدار خرید کنم هم برای کیک فردا و هم برای سفارش هام.

اما وقتی دیر اومد و اعصابم بهم ریخت دیگه قید کیک و جشن و همه چیز رو زدم .

من وقتی ناراحتم کلا زبونم بسته میشه و حرف نمیزنم ، تا خونه هیچ حرفی غیر از سلام نگفتم . هر چی هم همسر گفت چیشده گفتم چیزیم نیست .

یکی از دندونامم داره آلارم میده ، وقتی چیزی میخورم درد میگیره .

به شدت از دندون پزشکی میترسم ، یه دندون پر کرده هم ندارم تا حالا و بیزام از اینکه وقتی حرف میزنم یا میخندم یه دندون سیاه اون ته دهنم دیده بشه:(

 

 

فقط جایی برای نوشتن....
ما را در سایت فقط جایی برای نوشتن. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fso1996o بازدید : 271 تاريخ : سه شنبه 30 بهمن 1397 ساعت: 23:37