اما هم خدا شاهده و هم خاطرات این وبلاگ و هم دل خودمون دوتا ، که بازم خیلی دلخوریا بینمون پیش اومد تو دوران عقد . چرا دیر اومدی؟ چرا زود رفتی؟ جرا اینو گفتی؟ چرا گذاشتی اونو بگن؟؟ چرا فلان کارو کردی ؟ یا هرچی .
مخصوصا سر خانواده ش ، چون فقط من باید طبق میل اونا رفتار میکردم و اونا حاضر نبودن از اصول خودشون پایین بیان.
یادمه همون موقع هم که ناراحت میشدم ، همسر میگفت این حرفا مال دوران عقد ِ ، بریم خونمون تمومه .
و خب از وقتی پامون رو گذاشتیم تو خونه ی مشترک واقعا خودم به این نتیجه رسیدم که دنیا هم اگه با هم جنگ داشته باشن ، آخرش ما دو تاییم و این خونه زندگی .
پس اصلا مهم نیست مامانش چی گفت و خواهرش چیکار کرد و یا هر چی .
فهمیدم که ما دوتا این زندگی رو میسازیم ، خوشی هاش مال خودمونه و ناخوشی هاش مال خودمون . پس فقط باید هوای همو داشته باشیم.
از اون به بعد تو هر اتفاقی همسر رو تو تیم خودم دونستم ، با خودم گفتم ارزش اون چیزی که من میخوام بیشتره ؟ یا ارزش لبخند شوهرم؟
خیلی وقتاش به این نتیجه رسیدم که اون چیز یا اون اتفاقی که من میخوام اونقدرام مهم نیست که این خونه آرامشش بهم بخوره .
و یه وقتایی که اون اتفاق برام حیاتی بوده ، گفتم خب ما تو یه تیم هستیم پس دعوا نداریم ، قهر نداریم ، لجبازی نداریم ، مقابله به مثل نداریم ...
ما یه تیم دو نفره ایم با یه هدف مشترک ، و اگه من فکر میکنم این اتفاق برای زندگی یا هدفمون لازمه باید همسر رو مجاب کنم .
دلیل بیارم ، توضیح بدم . دلیل و توضیحش رو بشنوم . فکر کنم . اگه لازم بود از تحقیق کنیم و یا حتی از کسی مشورت بگیریم و آخرش به نتیجه برسیم.
.
وقتی خودمون رو یه تیم بدونیم دیگه غروری وجود نداره بینمون .
حتی وقتی از دست هم ناراحت میشیم از هم دوری نمیکنیم .
میشینیم کنار هم ، یه چایی میخوریم ، حتی شاید سرمو بذارم روی شونه ش یا دستشو بگیرم تو دستم ، بعد بگم : خب آخه من ...
و بگم که چرا ناراحتش کردم یا بگم که از چی ناراحت شدم.
.
وقتی خودمون رو یه تیم بدونیم صبرمون میره بالا .
تو اوج عصبانیت به خودم میگم : الان وقت حرف زدن نیست . آروم شدی بعد...
حتی اگه بیاد پیشم و بپرسه چرا ناراحتم ، میگم: حالم خوب شد میگم.
.
میدونین؟؟
فقط باید بدونیم هیچی ارزش بهم خوردن خوشی ما رو نداره .
فقط یادمون باشه آخرش ما دوتا میمونیم برای هم ، نه کادو ها ، نه وسایل خونه ، نه فک و فامیل و نه حتی بچه هامون ، تا روز آخر با ما نیستن.
فقط جایی برای نوشتن....
برچسب : نویسنده : fso1996o بازدید : 186