از اون اوائل که عمل مامانم پیش اومد و اولین تجربه من از بیمارستان رفتن عزیزانم . بعد از اون عمل آپاندیس فاطمه که اولین تجربه من بود از شب بیداری در بیمارستان و پرستاری از مریض .
دیشبم که اولین تصادف مشترکمون!!
دیشب داشتیم میرفتیم خونمون که یه سری مرتب کاری ها رو انجام بدم و لامپ عوض کنیم و ازین کارا .
سر راه همسر رفت آرایشگاه خودش رو هماهنگ کنه برای روز عروس .
بعد از آرایشگاه همینطور که داشتیم درباره قیمتش حرف میزدیم که چه خبره؟ داماد که آرایش نداره این همه پول میگیرن!! یهو زارت یه سمند کوبید بهمون و افتادیم کنار خیابون.
داشته از دور برگردون دور میزده و اصلا اعتنا هم نکرده که ما هم هستیم اینجا!
خلاصه که پای چپم محکم کشیده شد به پلاک ماشینش و تا به خودم اومدم افتاده بودیم کنار خیابون و هر دو ساق پام به شدت درد میکرد.
همسر میگفت خوبی؟ چیزیت شد؟
سعی کردم بایستم و گفتم خوبم.
خلاصه که اولین امبولانس و دعوا ی لفظی و اولین تصادف مشترک.
شلوار و کفشم که داغون شدن و باید بندازمشون دور .
پای چپم حسابی زخم شده و درد و سوزش داره و پای راستم کلی ورم کرده و دوبرابر سایز معمولیش شده و البته کمی کبود.
همسر چون تونسته بود سریع خودش رو کنترل کنه و از موتور بپره پایین چیزیش نشد و کمی کوفتگی داره .
خلاصه که خدا کمکون کرد سه روز مونده به عروسی کارمون به گچ و این حرفا نرسید.
فقط جایی برای نوشتن....
برچسب : نویسنده : fso1996o بازدید : 228