حالا زدیم تو تلویزیون ، آهنگ چیز عجیبیه !! قابلیت اینو داره که قششششنگ پرتت کنه همونجایی که خودش دلش میخواد .
رفت رو یه آهنگی ، به همسر میگم این تیکه رو یادته ؟؟ دقیقا سر قرنی ۱۵ که رسیدیم اومد روی این ترک . بعد این همه وقت دقیقا یادمه کجای خیابون بودیم که اینو شنیدم.
همسر این روزا از حساسیت خیلی اذیته ، براش گل ختمی دم کردم.
ناهار فردا هم قراره آبگوشت بذارم ، ساعت چهار هم خاله م و مامانم میان خونمون ، اولین مهمون خونه ی مشترک .
عکس هامونو دیشب رفتیم انتخاب کردیم که بره برای چاپ ، عجب عکسایی شده . تمام خاطراتم مرور شد . وای خدای من ، واقعا بهترین روز زندگیم بود.
دیروز به همسر میگم ممنونم که برام عروسی گرفتی . میگه مگه قرار بود نگیرم؟؟ میگم نه منظورم اینه که من اصلا دلم عروسی نمیخواست ، حتی تا لحظه ی آخر اشتیاق خاصی برای مراسم عروسی نداشتم اما الان ذهنم پر از خاطرات خوب و ناب و شیریییییین از روز عروسی مونه .
واقعا ممنونم از همشون که بهترین روز زندگیمو ساختن.
فقط جایی برای نوشتن....
برچسب : نویسنده : fso1996o بازدید : 241