به طرز وحشتناکی زود گذشت این یک ماه ، بدم میاد از گذر زمان .
فکرشو بکن .... الان هنوز تو همون لحظه بودیم که اولین بار بغلم کردی ... سرمو گذاشتم تو سینه ت و پیشونیمو بوسیدی.
.
چند روز مونده به ماهگردمون ، شب موقع خواب بهش گفتم : شنبه ماهگردمونه ، دیگه یادآوری نکنمااااا . ببینم خودت چیکار میکنی ^_^
.
شنبه از روی یکی از عکس های آلبوممون که فقط دسته گلم دیده میشد و دستامون عکس گرفتم و تو اینستا تبریک گفتم بهش ماهگردمونو .
شب که اومد خونه یه کیک قرمز دستش بود و چهارتا بادکنک سفید که روش قلب های قرمز داشت .
کلی عکس گرفتیم و خوش بودیم و خوشحال .
بعد ترش گفت : میشه اون پست تو اینستا رو پاک کنی؟؟
_چرا؟ چیزی نداره که .
_گردنت دیده میشه . مال خودمی .
_ چشم.
.
همیشه عاشق مردای غیرتی بودم.
محمد نسبت به داداش من حساسیتش کمتره . اما کاش بدونه با این حرفاش چقدددددر بیشتر دوسش دارم.
.
اغلب قبل از خواب میریم تو خاطرات و کلی خاطره تعریف میکنیم .
دیشب بهش میگم تو آتلیه داشتی میخوردی منو...
زد زیر خنده... عه؟؟؟ مشخص بود؟؟؟ آره خب .
_بی ادب پررو. تازه صبحش عقد کرده بودیما
_ هرچی . زنم بودی بالاخره . هنوزم مینویسی خاطراتمونو؟؟
_هوم.
_خب پاشو دیگه . پاشو بیار بخونیم.
_ نه . نمیشه بخونی!
فقط جایی برای نوشتن....
برچسب : نویسنده : fso1996o بازدید : 264