365.

ساخت وبلاگ

امکانات وب

جمعه به امیر گفته بودم که از مغازه دو تا پاکت شیر برای میمچه بیاره، اومد خونمون میم هنوز سرکار بود، من پولش رو دادم. بعدم که میم اومد حسابی گرم صحبت شدن و تا دیروز هم میم نگفت پول شیر رو دادی یا نه.

دیشب سر دفتر و کتابش بود پرسید راستی پول شیر رو دادی؟؟ گفتم آره.

ولی همون لحظه چشمام قلبی شد.

چند روز پیش که بیرون بودیم میمچه حسابی چادرم رو مورد عنایت قرار داد.

دیشب قبل خواب میم انگار یه چیز مهم یادش اومده باشه پرسید : چادرت برای مهمونی فردا تمیزه؟؟؟؟

گفتم آره.

و باز چشمام قلبی شد.

امروز خونه مامانم بودم بهش زنگ زدم که یه قطره استامینوفن بخره، گفت: ببین مامانت اینا چیزی نمیخوان؟؟

گفتم بابام نیست مامانمم میمچه رو برده حموم، میپرسم بهت پیام میدم بی زحمت چک کن.

و باز چشمام قلبی شد.

الانم تو اتاق خوابیده و من تو هالم...

اما بهش پیامک دادم و بابت این سه تا سوالش ازش تشکر کردم. فقط جایی برای نوشتن....

ما را در سایت فقط جایی برای نوشتن. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fso1996o بازدید : 27 تاريخ : چهارشنبه 13 دی 1402 ساعت: 12:28