303.

ساخت وبلاگ

امکانات وب

چند روزی بود همش بیرون بودیم، میم کار داشت من خونه مامانم بودم. چندتا مهمونی دعوت بودیم، داداشم اومده بود مشهد.

بعد از چندین روز شلوغی، امروز ساعت ده با اینکه شب قبل دیر خوابیده بودم به زور خودم رو از تخت جدا کردم ناهار رو بار گذاشتم، غذای میمچه رو میکس و صاف کردم.

دور و بر رو مرتب کردم و همه شستنی ها رو ریختم تو سینک، به میم زنگ زدم گفت تا یه ساعت دیگه میام.

گفتم کره پنیر و وسایل سالاد برای ظهر بخر.

چای دم کردم، میمچه بیدار شد بردمش رو تخت خودمون یه دور دیگه شیر خورد و یه کم بازی کرد خوابش برد، خواستم پاشم ازکنارش دیدم زیرش خیسه.

بله برای اولین بار رو تخت ما جیش کرد!!!

میم اومد صبحانه خوردیم، میمچه بیدار شد بازی کردیم

این وسط مسطا من ظرف شستم بقیه ناهار رو ردیف کردم.

رو تختی رو جمع کردم که بشورم.

به میمچه غذا دادم و خوابش برد، باباشم خوابید.

منم از فرصت استفاده کردم یه دوش گرفتم و نشستم یه گوشه از تمیزی خونه، نور خورشیدی که از پشت پرده حریر پنجره دیده میشه، بوی خورش گزر، خنکی کولر و صدای خر و پف میم و میمچه ای که غلت زده و به شکم خوابیده لذت میبرم.

خدایا شکرت بابت تمام مهربونی هایی که در حقمون میکنی و ما نمیفهمیم.

یه موقع هایی بهم ثابت میشه که میم بلد نیست دوست داشتنش رو به زبون بیاره اما تمام فکر‌ و دلش پیش خوشحال کردن منه. خدایا تو کمکم کن دوستت دارم گفتن های نگفته ش رو بشنوم و اینقدر نگران آینده نباشم.

خدایا؟؟

این یکی خیلی مهم تره، ازت خواهش میکنم کمکم کن نمازام رو اول وقت بخونم.

خدایا؟ عاشقتم.

فقط جایی برای نوشتن....
ما را در سایت فقط جایی برای نوشتن. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fso1996o بازدید : 77 تاريخ : يکشنبه 1 مرداد 1402 ساعت: 22:48