فقط جایی برای نوشتن.

متن مرتبط با «25 4mm in inches» در سایت فقط جایی برای نوشتن. نوشته شده است

325.

  • خونه در نظم نسبی به سر میبره، غذا خوراک لوبیا درست کردم روی گاز داره جا میوفته.کریر و قنداق و پشه بند و چندتا چیز دیگه که کوچیک شده برای میمچه جمع کردم ببرم بذارم خونه مامانم. یه ماشین لباس شستم و گهن کردم،. دومی الان بوق زد تموم شده و سومی رو باید بریزم, ...ادامه مطلب

  • 258.

  • یادمه خیلی وقت پیش که صحبت بچه دار شدن ما بود میگفتم از بچه نمیترسم از زایمان میترسم، خواهرم گفت : نه نترس، چون به جایی میرسی که راضی میشی زایمان کنی اما راحت بشی!!!خب البته که صد در صد قصدش دلداری من بود اما خب اون لحظه بغضم گرفت از ترس!از اول بارداریم چند بار تو اوج حال بدم از خودم میپرسیدم اگه بگن الان زایمان کن حاضری؟؟ و میدیدم که نه ترجیح میدم همون تهوع و درد و حال کثافت رو داشته باشم!!!امشب دلم میخواست داد بزنم و بلند گریه کنم.... و حتی برای چند دقیقه راضی شده بودم به زایمان .از روز پنج شنبه که هوا سرد شد و لوله های آب یخ زد اومدیم خونه مامان، و هنوزم درست نشده. دیشب یه نموره آب اومد و خونه خودمون خوابیدیم اما باز از ظهر پمپ مشکل پیدا کرد و مجبور شدیم برگردیم. منم به شدت سختمه شب خونه کسی بمونم، اونم این همه وقت. . امروزم باز نوبت دکتر داشتم برای بچه و باز گفت که باید اون آمپول های کوفتی ضد انعقاد رو بزنم کلی ترس و دلهره ریخت به جونم، اول که گفتم نه نمیزنماما هی فکر و فکر و فکر... خب شاید واقعا لازم باشه که دوباره داره میگه و اصرار میکنه : کله شقی نکن و بزن!از دکتر که برگشتیم و ضعیت پمپ هم این شد دیگه بهم ریختم اساسی. دنبال یه بهونه بودم بزنم زیر گریه شاید اگه مامانم نبود حتما این کار رو میکردم و یه دل سیر با صدای بلند گریه میکردم. حتی اون لحظه ها با خودم گفتم بسه دیگه هفت ماهش کامل شد خداروشکر حالشم خوبه، دنیا بیاد دیگه حالا نهایتا ریز و کوچولوعه و رسیدگی بهش سخت تر انسولینمم زدم و باز کلی سوخت ای درد بگیرید همتون دلم می‌خواست زمین و زمان رو فحش بدم. دراز کشیدم و یه پتو انداختم روی شکمم و خودمو مچاله کردم و بی صدا اشک ریختم شروع کرد به تکون خوردن، از تکون های ریز و آرو, ...ادامه مطلب

  • 259.

  • اوایلی که فهمیدم باردارم حدود هفته هفتم بود و مطلقا هیچ علامتی نداشتم، نه تهوع، نه درد و نه هیچ چیز دیگه ای. تنها چیزی که کمی تو چشم میومد این بود که خیلی زودتر از قبل احساس خستگی میکردم و انرژیم تموم میشد.و البته من که اصلا میوه خور نبودم، میل شدیدی به خوردن میوه ها داشتم!گذشت تا دو ماه تکمیل شد و کم کم علائم من شروع شد، تهوع و استفراغ صبحگاهی!بدین صورت که صبح به صبح چشمام رو باز میکردم اول میرفتم دستشویی بالا میاوردم، بعد یه کم رو مبل دراز میکشیدم ضعفم گرفته میشد و بعد سریع صبحانه میخوردم تا دوباره بالا نیارم.اغلب هم نون خشک با پنیر گردو یا ماست.یه روزایی هم زنجبیل دم میکردم میخوردم چون میگفتن برای تهوع خوبه، بدک نبود اما چاره ی کار هم نبود.چندین بار هم سیرابی خوردم برای رفع تهوع اما فقط تا 24 ساعت جواب میدادتو اون دوران تهوع و استفراغ و بو دادن همه چیز! رابطه ی من با میوه ها خوب بود و روزی حدود سه تا پنج میوه میخوردم.اخرای ماه سوم، بهداشت گفت قرص b6 بخور و واقعا معجزه بود!!خیلی بهتر شده بود حالم اما هنوزم خیلی چیزا برای تهوع وجود داشت.بوی شدید غذا، قیافه آشپزخونه و سینک ظرفشویی، فکر کردن به غذا و خوردن، خستگی، گرما و خلاصه واکنش بدنم به هر چیزی که دوست نداشت تهوع بود. تهوع مدام و تموم نشدنی...یه روزایی تا سه تا b6 میخوردم.همچنان اشتهام کم بود خصوصا به غذاهای پختنی.اغلب نون خشک میخوردم یا میوه.سردرد های بدی هم داشتم و عفونت مخاط بینی اونم بصورت شدید و عجیب!شب ها نمیتونستم بدون بخور نفس بکشم و چون با دهن نفس میکشیدم لب هام خشک میشد و دائما زخم بود و باید چرب میکردم.با تموم شدن ماه سوم فکر میکردم بهتر میشم و حداقل از تهوع راحت میشم اما تا اخر ماه پنجم ادامه داشت! یه روز بیشتر, ...ادامه مطلب

  • 225.

  • شده یهو خودتو وسط بیابون حس کنی؟ بخوای بری تا راهتو پیدا کنی اما ندونی از کجا؟ دقت کن ، نمیگم یه جا گیر کنی که دورت دیوارهای بلند باشه و نتونی که بری ! میگم تو یه دشت وسیع باشی که بی نهایت راه داری بر, ...ادامه مطلب

  • 125.

  • این روزا عجیب فکرم مشغوله ، عجیبن عجیبا ! اونقد مشغول که دوباره موهام ریزش گرفته و جرئت ندارم شونه بزنم چون دسته دسته میاد پایین . رفتیم یخچال و فریزر خریدیم. تلویزیون خریدیم . رفتیم سرویس چوب دیدیم .  فاطمه هم عروس شد . کیک نامزدی درست کردم براش ، کلی ذوق کرد بچه ... مطهره هم داره عروس میشه . یکم عقد میکنه ! کلی چاق شدم... البته فقط خودم میفهمم ... اما شدم... مطمئنم! دو روزه پیاده روی کردم حالم ب, ...ادامه مطلب

  • 25.

  • یه سرما خوردگی و گلو درد شدید و یه روز پر کار ِ بی استراحت ، یه تخت نرم و یه اتاق گرم . گور بابای تو و عاشقی.,25 00,25 00 an hour is how much a year,25 5 c to f,25 5 inches to cm,25 4 cm to inches,25 4 seatpost,25 4mm in inches,25 5cm to inches,25 4 mm to in,25 06 ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها